سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنها برای لذت

ارسال‌کننده : رائد در : 87/10/9 1:55 صبح

پیش از این‌که نوشتن اصل حرفم را آغاز کنم، هش‌دار می‌دهم که ممکن است خواندن این نوشته، آزاردهنده باشد. این نوشته، کاملا مربوط به مسایل داخلی وبلاگ دومین است و اگر نویسنده‌ی دومین، یا اهل آن نیستید، ممکن است خواندن این نوشته، مشکوک‌تان کند به شنیدن غیبت.

1- شاید از نظر من که ادبیات خیلی برای‌ام مهم است، بزرگ‌ترین عیب دومین این باشد که بین بند (پاراگراف) ها فاصله‌ی کافی نمی‌اندازد تا خواندن نوشته آسان بشود و این احساس را القا نکند که متن طولانی است.

2- نه حوصله‌اش را دارم، و نه نیازی می‌بینم بنشینم و ریز ریز دومین را نقد کنم. نمی‌خواهم این‌جا نمایش بلد بودن نقد بدهم که. خیلی از این نقدهایی که در نوشته‌های پیشین آمده است، تنها در جهت نمایش نقد کردن بوده و نه خود نقد کردن.

3- به نظر من، مشکل دومین، مفسده‌ی مدیریتی است. این‌که گفتم مشکل، و مثلا نگفتم بزرگ‌ترین مشکل یا مثلا یکی از مشکلات، دلیلش این است که فکر می‌کنم مشکل دومین این است، و مواردی که در نوشته‌های پیشین ردیف شده است، اصلا مشکل نیست. آن‌ها چیزهایی است که اصلاح کردن‌اش نیازی به نوشتن این حرف‌ها و گذراندن یک هفته و اختصاص یک هفته‌ی وبلاگ دومین به آن ندارد.

مفسده‌ی مدیریتی یعنی چه؟ توضیح می‌دهم. تصور کنید حاکمیت دنیا به دست من است. بله. محال است، اما حالا شما لطف کنید و تصور کنید تا من حرف‌ام را بزنم. من حاضر نیستم به بهانه‌ی حاکمیت بر دنیا، حتی یک بی‌انصافی در حق کسی بکنم. حاضر نیستم برای این‌که اقتدار من حفظ شود، رفتاری کنم که درست نباشد.

هدف من نقد دومین است. آن هم به امید اصلاح. آن هم البته نه بی‌رحمانه؛ آن‌چنان که مدیر محترم دومین در نوشته‌شان خواسته‌اند. خدا را شاهد می‌گیرم که اگر نمونه می‌آورم، تنها برای روشن شدن بحث است. این‌جا را نگاه کنید تا حرف‌ام را بزنم. حالا که خواندید باید بگویم حرف خاصی ندارم، تنها می‌خواهم این‌جا را هم ببینید. سطر سوم را بخوانید. اشاره به همان کامنتی است که اول دیدید. نتیجه‌ چه شد؟ این‌جا دومین است. تنها یک وبلاگ، که حداکثر ممکن است هزار بازدیدکننده روزانه داشته باشد. چه دلیلی ممکن است وجود داشته باشد که مدیر دومین، به خودش اجازه بدهد درباره‌ی کسی بی‌انصافی کند؟

4- شماره زدم که خسته نشوید از خواندن. یکی از مصادیق همان مشکل، تعیین تکلیف برای نویسندگان و خوانندگان است. «نویسنده‌ها چرا کامنت نمی‌ذارن؟ خواننده‌ها چرا وارد بحث نمی‌شن، این همه خواننده چرا هیچ‌کدوم‌شون کامنت نمی‌ذارن، چرا نویسنده‌ها نمی‌رن این‌ور و اون‌ور به اسم دومین کامنت بذارن، چرا این‌جوری می‌کنن چرا اون‌جوری نمی‌کنن.» سوال دارم. این وبلاگ دومین یعنی این همه اهمیت دارد که حتی حاضر می‌شوید به خودتان اجازه بدهید برای آدم‌ها تعیین تکلیف کنید و به حوزه‌ی رفتارهای شخصی‌شان وارد شوید؟ اصلا این چه قاعده‌ای است که نویسنده‌های دومین باید بیایند برای همدیگر کامنت بگذارند؟ دقت کنید. اصلا این حرف سخیف نیست؟ به خدا قسم من حالم به هم می‌خورد از این که کسی خودش را مجبور ببیند برای‌ام کامنت بگذارد. من عق‌ام می‌شود وقتی می‌بینم کسی فقط آمده کامنت گذاشته که یک وقت متهم نشود به عدم مشارکت در وبلاگ دومین. عق می‌دانید چیست. همین قدر بدانید که خیلی چیز بدی است. اصلا بگذارید مثال بزنم. فقط همین الان به خودتان قول بدهید اگر کامنت مال خودتان... اصلا بی‌خیال.

5- این قانون‌های بی‌مزه و لوس چیست که این‌جا دارد حکومت می‌کند؟ اصلا چرا باید نوشته‌هامان را ساعت دوازده بنویسیم؟ این چه وبلاگی است آخر؟ این چه قانونی است؟ یعنی دومین این قدر مهم و حیاتی است که اگر روزی رائد تنبلی کرد و ساعت دو بعد از ظهر نوشت، کار بدی کرده باشد؟ یعنی مثلا خواننده‌های دومین صرع می‌گیرند اگر رائد تنبل و بی‌نظم بخواهد صبح بنویسد؟

6- مفسده‌ی مدیریتی. اوضاع کاملا مشخص است، و تحلیل اوضاع پیش آمده هم آسان است. این که چه کسانی رفته‌اند، چه کسانی کامنت نمی‌گذارند، چه کسانی خود را غریبه می‌دانند و چه کسانی خاله‌زنک بازی درمی‌آورند هم حرف مفت است. بله. حرف مفت. کامنت نگذارند، می‌گویید پس شما چه نویسنده‌هایی هستید، تعهدتان کجا رفته؟ چرا به فکر دومین نیستید. وااسلاما سر می‌دهید که دومین از دست رفت. کامنت بگذارند، می‌گویید خاله‌زنک‌بازی در‌می‌آورید و غریبه‌پرانی می‌کنید. یک ذره هم که شده، به آدم‌ها و اختیارشان احترام بگذارید. به خدا قسم خود خدا این قوه‌ی اختیار را گذاشته است توی وجود انسان، تا هر کسی -حتی- هر غلطی دوست داشت بکند، تا خودش را نشان بدهد، تا نشان بدهد چه‌جور آدمی است و چه‌جور هوس‌ها و چه‌جور آرزوهایی دارد و اگر پای‌اش برسد چه می‌کند. این‌جا دومین است به خدا. یک وبلاگ است این‌جا. جمهوری اسلامی ایران نیست که آقای حسین شریعتمداری آن‌جا نشسته باشد و حق را از باطل سوا کند. و فتوا بدهد که آقای فلانی که این را گفت، این خلاف فلان حرف فلان کس بود و بنابراین باید فلان کس برود گم بشود. شما را به خدا بگذارید دومین یک جای دوستانه باشد. حتی اگر می‌خواهید مدیریت هم بکنید، تابلو مدیریت نکنید. این همه تابلو فتوا صادر نکنید. این همه تابلو قضاوت نکنید. این همه تابلو لیست سفید و لیست سیاه منتشر نکنید. بگذارید دست کم ما نویسنده‌های دومین در این توهم بمانیم که فضای دوستانه‌ای بر دومین حاکم است نه فضای مدیریتی و تشکیلاتی.

7- رائد در تمام 51 نوشته‌ای که دومین نوشته است، هیچ‌گاه بیانیه صادر نکرده است. هیچ‌گاه نخواسته حتی جدی باشد. هیچ‌گاه نخواسته دغدغه‌ی ادبیات‌اش را به رخ دیگران بکشد. تنها خواسته راحت باشد و حرف بزند و کنار دوستان‌اش باشد و کنار کسانی باشد که احساس می‌کند از درک دغدغه‌های‌شان لذت می‌برد. لذت. نگفتم وظیفه. نگفتم تعهد. لذت. همین. من حتی در وبلاگ خودم هم تنها برای لذت خودم می‌نویسم. ها؟ خیلی لذت‌گرایانه و نامسلمانانه است؟ قبول. اگر هم‌چه فکری می‌کنید اشکال ندارد. رائد حتی دوست ندارد بنشیند و از خودش دفاع کند! این همه وقت با نوشته‌هایی همچون نوشته‌های پیشین‌ام لذت بردم، و امشب با نوشتن این چندین سطر.

این را هم بگویم و تمام. ما آدم‌ها اگر حتی هدف‌های جهانی داشته باشیم، باید با آرامش کار کنیم. باید آرامش داشته باشیم، وگرنه آن‌قدر پست و ناتوان می‌شویم که از پس هیچ‌ کاری بر نمی‌آییم. این حرف مال رائد نیست اما درد رائد هست که «آدمی‏زاد به دنبال آرامش و راحتی است؛ و هر چه او را از آرامش و راحتی‏اش دور کند محکوم به مهجور شدن است.» و دلیل‌اش هم همان است که گفتم. آرامش اگر نداشته باشیم، انجام وظیفه هم نمی‌توانیم بکنیم. اگر یک لحظه احساس کنم که ماندن در دومین و نوشتن در دومین آرامش‌ام را به هم می‌ریزد، دیگر نه دومین برای‌ام مهم است و نه 51 نوشته‌ای که تاکنون نوشته‌ام و نه این همه وقت و عشق و علاقه‌ای که خرج دومین کرده‌ام و نه هیچ چیز دیگر. هیچ چیزی نمی‌تواند و نباید بتواند مرا از آرامش‌ام دور کند. البته آرامش دائمی. وگرنه نوشتن هم‌چه نوشته‌هایی بس است برای این‌که دست کم آرامش‌ام دو سه روزی از دست برود.

فکر نمی‌کنم به کسی جسارت کرده باشم. اما اگر هم شده، سعی کنید به حکم اطاعت امر امیرالمومنین، حمل به صلاح و وجود قصد خیر در نویسنده کنید.




کلمات کلیدی :